و این خاک گنجینهدار فریادی است که قرنها ارباب جور آن را در سینه ما محبوس کرده است
اینجا بقعهای است از بقاع بهشت
بقعهای خاموش و تاریک اما روشن از نور امامت
در بقیع عقدههای دل با سرانگشت اشک گشوده میشود
و اشک دیده زخم دل و سوز درون را تسکین میدهد
و آن نفخهای که در بهشت روح میدمد از سینه این خاک برمیآید
چراکه اینجا مدفن کلیدداران بهشت است
ای بقیع مطهر!
تو شاهد خون دلهای سبط اکبر نبی بودهای
تو شنوای نیایشهای عاشقانه زینت عبادتکنندگان بودهای
تو در سینه خود شکافنده دریای علوم را جا دادهای
و تو بیش از هرکسی گواه راستینی بر صدق صادق آل نبی هستی
خاندانی که آیه طهارت در شأن آنان بر رسول(ص) فرود آمد
اینکه به زیارتگاه تو آمدهایم از گوشه گوشه عالم
و هرکس با زبان خود در دل با تو واگویه میکند
در گلوهایمان بغض داریم و چشمهایمان در آستانه باریدن است، اما مجال نداریم
این را صورت پیرمرد گیلانی به من میگوید که تو را ترک میکند حال آنکه سینه پردردش میخواهد تا ابد بر مظلومیت تو بگرید
در این میان بیش از هرکسی به حال بانوان غبطه میخورم که در مدینه و بینالحرمین هم حسرت دیدار تو را به دل دارند
چه میدانی شاید با مولایشان مهدی فاطمه(عج) نجوا میکنند و از غربت بقیع شکوه میکنند که
بس است
بس است بی کسی ما
که دیگر ما را مهجور و غریب نپسند
بیا و پریشانی و بیسروسامانی ما را پایان باش
بیا و مزار حضرت مادر را نشانمان بده
انتهای پیام